(حَدّثَنی) أبُو عَلِی الحَافِظ انبأ أبُو عَبدِ الله مُحمَّد بن اَحمَد بن اَیوب الصَّفار وَ حَمید بن یُونُس بن یَعقوب الزَّیات (قَالا) ثَنا مُحمَّد بن اَحمَد بن عَیاض بن اَبِی طَیبة ثنا اَبی یَحیَی بن حَسان عَن سُلَیمان بن بِلال عَن یَحیَی بن سَعید عَن اَنَس بن مَالِک رضی الله عَنه قَال کُنتُ اَخدِمُ رَسول الله6 فَقدم لرسول الله6 فَرخ مَشوی فَقال اللّهُم ائتِنی بِاحبِّ خَلقکَ الیکَ یَأکُلُ مَعی مِن هَذا الطَّیر قَال فَقلتُ الهم اجعَلهُ رَجلاً مِن الانصارِ فَجاءَ عَلی رضی الله عنه فَقُلتُ انَّ رَسُولُ الله6 عَلی حَاجة ثُم جَاء فَقُلتُ ان رسول الله6 عَلی حَاجَة ثُمَّ جَاء فَقال رَسول الله6 افتح فَدَخَل فَقال رَسولُ الله6 مَا حَبَسکَ عَلیّ؟ فَقال انَّ هذه آخِرُ ثَلاث کَرّات یَردنِی انَس یَزعَم اَنَّکَ عَلی حَاجَة فَقالَ مَا حَمَلکَ عَلَی مَا صَنعت؟ فَقلتُ یَا رَسولُ الله سَمِعتُ دُعاءکَ فَاحببتُ ان یَکونَ رَجلاً مِن قَومِی فَقالَ رَسولُ الله6 ان الرَّجلَ قَد یُحبُّ قَومَه. هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه.[1]
انس بن مالک نقل میکند: مرغ بریانی برای رسول خدا6 آوردند، پس پیغمبر6فرمود: خدایا کسی را که از همه خلق بیشتر دوست داری نزد من بفرست. پس علی بن ابیطالب7 آمد و خواست نزد پیغمبر رود. من گفتم پیغمبر اکنون کاری دارد. پس او برگشت و بعد از ساعتی باز آمد و دق الباب نمود. باز هم گفتم پیامبر خدا به کاری مشغول است، ایشان رفتند. برای بار سوم که آمدند، خواستم مثل دفعه پیش او را برگردانم؛ اما رسول خدا6 فرمود: ای انس در را به روی علی بگشا. پس علی بن ابیطالب7 داخل آمد، پیامبر6 پرسید: چه چیزی مانع تو شد (دو بار قبل) داخل نیامدی یا علیّ؟ ایشان عرض کرد: سه بار خدمتتان رسیدم، انس گمان کرد به کاری مشغول هستید. پیامبر6 پرسید: انس چرا این کار را کردی؟ گفتم: ای فرستاده خدا وقتی این دعا را کردید، دوست داشتم آن مرد یکی از انصار باشد. پیغمبر6 فرمود: انسان قوم خود را دوست دارد. این حدیث بر شرط شیخین صحیح هست؛ ولی آن را ذکر نکردهاند.